آمده بودند تا بمانند. اين را من نميگويم، خودشان ميگفتند. بعثيها را ميگويم. و مست غرور وارد سرزمين مقدس خرمشهر شدند. شعارشان اين بود كه اين سرزمين با همان «محمرة» خيالي صدام، متعلق به آنهاست و دل از اين شهر زيباي بندري نخواهند كند و دست بر نخواهند كشيد و بدين منظور بر روي ديوارهاي شهر كه آغشته به خون بچههاي مقاومت خرمشهر بود، نوشتند «آمدهايم تا بمانيم».
آمده بودند تا بمانند. اين را من نميگويم، خودشان ميگفتند. بعثيها را ميگويم. و مست غرور وارد سرزمين مقدس خرمشهر شدند. شعارشان اين بود كه اين سرزمين با همان «محمرة» خيالي صدام، متعلق به آنهاست و دل از اين شهر زيباي بندري نخواهند كند و دست بر نخواهند كشيد و بدين منظور بر روي ديوارهاي شهر كه آغشته به خون بچههاي مقاومت خرمشهر بود، نوشتند «آمدهايم تا بمانيم».
صدام آمد و بر مسند قدرت عراق نشست. ديري نپاييد در چند قدمياش طبل آزادي به صدا درآمد و انقلاب اسلامي ايران به رهبري مردي بزرگ به پيروزي رسيد و صدام ميخواست رهبر دنياي عرب شود.
اگر چه ژاندارم منطقه (شاه مخلوع) زير خروارها خاك دست و پا ميزد ولي او (صدام) در افكار جنونآميزش به فكر آن بود كه تا خود را به قدرتي برساند كه در منطقه نداي «انا رجل» سردهد. لذا از فرصت استفاده نمود و با متوقف شدن صدور نفت توسط ايران در بحبوحه انقلاب، صادرات نفتش را به حد نهايي رساند و ماحصل آن را براي تجهيز ارتش در راستاي آرزوهاي خام و بياساسش خرج كرد، بهگونهاي كه سردمداران غرب و شرق را به تعجب واداشت.
دكتر مجتبي الحسيني يكي از پزشكان ارتش بعث در اين باره ميگويد: عراق پس از متوقف شدن صدور نفت ايران بهعلت حوادث و رخدادهاي انقلاب، روزانه چهار ميليون بشكه نفت ميفروخت و درآمدهاي آن را جهت تثبيت پايههاي حكومت خود و جلب اعتماد ارتش و نيروهاي امنيتي داخلي از طريق افزايش حقوق آنان و نيز خريد تسليحات از شرق و غرب با قراردادهاي درازمدت، كه يك بار راديو لندن از آن بهعنوان تجهيز جنونآميز عراق ياد كرد مصرف ميكرد.(1)
او ميخواست به مرزهاي ايران حملهور گردد. لذا جو مرزها را متشنج نمود و در گفتوگو و مصاحبههاي مختلفي كه با خبرگزاريها داشت در آوريل 1980 مورخه 18/1/1359 تنها يك روز قبل از اعلام قطع رابطه آمريكا با ايران، لازمه پايان گرفتن شرايط جنگي با ايران را چنين ذكر كرد:
الف. خروج بدون قيد و شرط ايران از جزاير تنب و ابوموسي
ب. بازگرداندن دنباله شطالعرب به حالت قبل از 1975
ج. بهرسميت شناختن عربي بودن عربستان (خوزستان)
در اين ميان آمريكا كه سيلي محكمي در حادثه طبس خورد، درپي انتقام ميگشت تا بتواند به شيطنتهايش عليه ايران ادامه دهد و به هدفش كه موقعيت دموكراتها براي پيروزي مجدد در انتخابات رياست جمهوري بود و عميقاً تحت تأثير ماجراي گروگانگيري قرار داتشت تحقق بخشد. لذا با رژيم بعث همپيمان شد. گواه اين مطلب اين است كه يكي از مقامات كاخ سفيد قبل از عمليات طبس اينگونه اظهار نمود: آمريكا به بررسي عمليات احتمالي نظامي از قبيل محاصرة دريايي و هوايي ايران و جنگ در بيابان پرداخته است.(2)
و پس از شكست مفتضحانه در اين عمليات برژينسكي اظهار داشت: آمريكا قادر است تمام كوششهاي لازم را بهعمل آورد و تمام وسائل لازم را نيز در اختيار دارد تا ايران را به قبول نظريات آمريكا وادار سازد.(3)
لذا شيطان بزرگ براي تحقق اين امر از ديگر كشورهايي كه انقلاب اسلامي ايران را براي خود خطري بزرگ تلقي ميكردند، دعوت نمود تا در اين كنگرة عظيم (جنگ عليه ايران) شركت نمايند. در اين ميان حكام عرب كه ظاهراً با بندهاي پنجگانه «منشور اقدام ملي» كه مضمون آن دعوت از اعراب براي ملحق شدن به يك پيمان جاهلي و حمايت آنان از يكديگر در برابر خطرهاي خارجي عليه آنها بود، مخالفت نموده بودند نيز در اين راه دست دوستي دادند و حلقة قدرت را تشكيل داده و گرد هم آمدند تا براي ريشهكني انقلاب نوپاي اسلامي، صدام را راهي ميانه گود نمايند.
و صدام براساس اين رخداد كه همه چيز به نفع او رقم خورده و با در نظر گرفتن تمامي عوامل در اقدامي مغاير با قوانين بينالمللي در تاريخ 17 سپتامبر برابر 26 شهريور سال 1359، قرارداد 1975 را پاره نمود و در مورخه 31 شهريور تهاجم سراسري خود را از هوا، دريا و زمين، به خاك مقدس ميهنمان آغاز كرد.
صدام و همپيالههايش آمده بودند تا بمانند. چرا كه در اولين اقدام خوزستان را عربستان و خرمشهر را «محمره» و ديگر شهرهاي جنوب را بهعنوان شهرهاي عربي نامگذاري نمودند.
سردار قادسيه به خيال خام خود قصد داشت، 3 روزه خوزستان را عربستان كند، اما ناباورانه با مقاومتي روبهرو شد كه حتي فكرش را هم در ذهن نميپروراند.
در اين تجاوز از پيش تعيينشده مأموريت تصرف خرمشهر به گردانهاي هشتم و نهم از تيپ 33 نيروي مخصوص واگذار شده بود. اين نيروها بر مبناي توجيهات فرماندهي سپاه سوم عراق، مدافعان شهر را اندك و فاقد روحيه ميپنداشتند و تصور ميكردند مأموريت پاكسازي را حداكثر طي چند ساعت و با موفقيت به پايان خواهند رساند، حال آنكه چند ساعت آنها، 34 روز به طول انجاميد.
34 روز مقاومت ياران خميني(ره) به فرماندهي مردي مظلوم از اهالي خرمشهر بهنام سيدمحمدعلي جهانآرا.
«سيد» با يارانش 34 روز مقاومت و پايداري كرد. آن هم به عشق خميني رهبرش و به عشق خرمشهر؛ شهر و ديارش. آن هم با چه امكاناتي؟ هيچ. جز گوشت و پوست بچههايي كه به چيزي جز عرق دين و وطن و حفظ ناموس و خاك نميانديشيدند.
آنها ايستادند و كام آنهايي را كه ميخواستند بيايند و بمانند را تلخ نمودند و بعثيها با تمام توان تاختند تا اينكه 34 روز نبرد تن با تانك خرمهشر زيبا را اشغال كردند و به هيچ كس و هيچ چيز رحم نكردند. حتي به كساني كه صدام به دروغ در گفتوگوها و مصاحبههايش ميگفت: مردم منطقه و شهرهاي خوزستان منتظر ما هستند تا به ما بپيوندند و با آغوش باز از ما و نيروهاي ما استقبال ميكنند.
شاهد اين مدعا اعترافات فرماندهان حزب بعث عراق است كه گوشههايي از آن را در زير مرور ميكنيد:
سرهنگ ستاد حمدالحمود، فرماندة لشكر سوم عراق: تعداد زيادي از مردم غيرنظامي ايران در منطقه دستگير شدند و بهعلت مخالفت آنان با اشغال شهرشان همه را اعدام و با خانوادههايشان در زير خاك دفن كرديم. بنابراين در هنگام ورود ما به خاك ايران، مردم غيرنظامي، در انتخاب يكي از دو راه قبول سلطه ما و يا اعدام، مختار بودند.(4)
يكي از اين روزها، بهصورتي كه كسي مطلع نشود، مأموران و دستگيرشدگان را تعقيب كردنم و ديدم كه گروهي از نوجوانان را بهسوي قتلگاه ميبرند. مسئول استخبارات كه آنان را محاكمه ميكرد، در پشت ميزش نشسته بود. به او گفتند: گروهي از افراد خميني را آوردهايم. وي با يك اشاره گفت: طبق ضابطة معمول اقدام كنيد.
بلافاصله آنان را به اتاقهاي شكنجه بردند و با وسايل مختلف شكنجه، مخصوصاً سيمهاي برق و شوكهاي الكترونيكي، آنان را عذاب داده و كشتند. اين جنايات را با چشم خودم در مقر لشكر ششم و يازدهم ديدم.(6)
آري! آنها آمده بودند تا بمانند و براي رسيدن به مقصودشان به هر جنايتي دست ميزدند. آنها آمده بودند تا بمانند لذا همه چيز را خراب و ويران كردند تا ساختمانهايي از جنس خودشان بنا كنند. در اين باره سرهنگ رضا الصبري ميگويد: خرمشهر؛ شهر زيبايي بود، ولي پس از سه ماه به يك منطقه ويران و جنگزده مبدل شده بود. فرماندهان مغرور ما تمام نشانههاي ايراني بودن اين شهر را از ميان برداشته و در جاي جاي آن، شعارها و تابلوهاي عراقي نصب كردند و مردم بومي اين شهر را كه تسليم عراقيها نميشدند به شهادت ميرساندند.(7)
پس از تصرف خرمشهر، سردار قادسيه در قهقهه مستانه و زودگذر خود ادامه جنگ را در مدت مديدي حدود 2 الي 3 ماه بهنظاره نشسته بود و بدين منظور، دستور بازسازي شهر را صادر كرده و از هيچ كمك مالي دريغ ننموده چرا كه خود را در محمره ماندگار ميديد.
سرهنگ رضا الصبري از بازديد خود از جبهه جنوب و خرمشهر پس از دستور صدام اينگونه ياد ميكند: مسافتهاي طولاني جبهه جنوبي را طي ميكردم و مواضع دفاعي و استحكامات ايجاد شده را نظاره ميكردم. خزانه عراق براي مخارج جبهه جنوب كاملاً باز بود. زيرا به اعتقاد صدام، بيش از يكي دو ماه طول نميكشد و به همين دليل ساختمان فرمانداري عراق در شهرهاي اشغال شده در حال ساخته شدن بود و نقشه و خيابانها و كوچهها و نصب فوارهها در دست تهيه بود. مقر لشكر ششم به صورت ساختمان كامل، ساخته شده بود و در هويزه نيز قصد ماندن داشتيم، به همين خاطر دست به انجام چنين كارهايي زده بوديم.(8)
خرمشهر زيبا، خونينشهر شد و به تلي از خاك بدل گرديد. ديگر از منارههاي مسجد جامع و مسجد حضرت سيدالشهدا(ع) شهر صداي اذان به گوش نميرسيد. ديگر در كوچههاي باريك شهر از بازي كودكان خبري نبود و...
سردار قادسيه براي اينكه محمره خيالياش را از دست ندهد، پس از چند ماه آن را به بزرگترين پايگاه دفاعي مبدل كرد و در آن از پيشرفتهترين تجهيزات دفاعي استفاده نمود. بهطوري كه مستشاران نظامي فرانسه طي بازديدي كه در تاريخ سيزدهم آوريل 1982 از وزارت دفاع عراق داشتند، اعلام كردند، ايران با هيچ اسلحه و نيرويي، قادر به بازپسگيري خرمشهر نيست، زيرا عراق اين شهر را بهصورت يك پايگاه دفاعي بسيار محكم و مستحكم درآورد.
با اين اوصاف بود كه صدام در نطقهايش اين سخن تاريخي خود را با اطمينان كامل بيان ميكرد كه: «اگر خرمشهر سقوط كند و ايرانيها آن را پس بگيرند، من كليد شهر بصره را به آنان تقديم خواهم كرد.»
غافل از اينكه، همين بچههايي كه در مقابل اين همه تجهيزات و امكانات پيشرفته 34 روز تمام بدون امكانات مقاومت و پايداري كردند، ميتوانند با يك انسجام انقلابي و همبستگي مردمي به راحتي شهر خود را به آغوش ميهن بازگردانند.
19 ماه از هجران خونينشهر ميگذشت كه بعد از بهكار آمدن شيوه جنگ انقلابي به رهبري حضرت امام خميني(ره)، بعد از آزادي آبادان، بستان، غرب شوش و دزفول انجام عملياتي بزرگ بهنام الي بيتالمقدس در دستور كار نيروهاي انقلابي قرار گرفت و پس از ماهها شناسايي اين عمليات و نبرد عظيم با هدف آزادسازي منطقه غرب كارون و آزادسازي 5038 كيلومتر مربع از اراضي كشور بهخصوص خرمشهر عزيز در مورخ 10 ارديبهشت 1361 در چهار مرحله به قرار زير انجام شد:
مرحله آغاز عمليات ساعت 55 دقيقه بامداد مورخ 10/2/61 با رمز عليبن ابيطالب(ع)
مرحله دوم استقرار در شمال خرمشهر، در ساعت 30/22 مورخ 16/2/61
مرحله سوم در آستانه ورود به خرمشهر، در ساعت 22 مورخ 19/2/61
مرحله چهارم آزادسازي خرمشهر، در ساعت 30/22 مورخ 1/3/61
كه به اين ترتيب، خرمشهر كه پس از 34 روز مقاومت در برابر دشمن در تاريخ 4/8/1359 اشغال شده بود. بعد از 575 روز و طي 25 روز عمليات در ساعت 11 صبح روز 3/3/61 آزاد شد و نداي آزادي خرمشهر، توسط گوينده راديوي ايران اسلامي، در ساعت 2 بعدازظهر در كل كشور طنينانداز شد و مردم با شور و شوق وصفناشدني با نقل و نبات و شيريني به خيابانها ريختند و اين پيروزي عظيم را جشن گرفتند.
پس از اين فتح بزرگ و عقبنشيني رژيم بعث از خرمشهر، صدام حسين، در يك واكنش تبليغاتي مذبوحانه، بر صفحه تلويزيون ظاهر شد و مدالهاي شجاعت را بر سينة افسران نصب كرد. افسراني كه هيچ كدام در نبرد خرمشهر حصار نداشتند.
گوينده راديو اعلام كرد كه قهرمانان دلاور عراق، مانند سدي استوار، از خرمشهر حفاظت ميكنند. بيچارهها نميدانستند كه ارتششان دو قسمت شد، يك قسمت به ايران برده شد و گروهي ديگر در اروندرود غرق شدند و اجسادشان پس از يك هفته، در كنارهها و سواحل كويت به روي آب آمد.
اين مناظره دهشتناك حتي نظاميان غربي را كه از طريق ماهواره نبرد را زير نظر داشتند، به وحشت انداخته بود. آنها ديده بودند كه چگونه رزمندگان مصمم ايران اسلامي، بيهيچ ترسي، جان بركف، تمام مواضع را پست سر ميگذارند.(9)
و خرمشهر توسط مردان مرد روزگار به آغوش وطن بازگشت اما در نبود محمد و يارانش؛ محمدي كه براي آزادي شهرش يك لحظه هم نياسود و مردم به ياد او در اين آزادي شيرين، جاي خالي او را پر كردند: ممد نبودي ببيني شهر آزاد گشته...
و بار ديگر همبستگي و اقتدار ملي مردم قهرمان ايرانزمين به ثمر نشست و شهيد بهروز مرادي از بچههاي مقاوم خرمشهر، اين همبستگي ملي را در اقدام هنرمندانه خويش به تصوير كشيد: به خرمشهر خوشآمديد. جمعيت 36 ميليون نفر.
36 ميليون نفري كه براي آزادسازي خرمشهر سراز پا نشناختند و دست در دست هم از هر آنچه كه در تواناييشان بود مايه گذاشتند تا ايران مقتدر بماند.
منابع:
1. هنگ سوم صفحه 22، دكتر مجتبي الحسيني
2. نشريه بررسي مطبوعات جهان (وزارت ارشاد اسلامي)، ديلي اكسپرس، چاپ انگلستان 11، آوريل 1980.
3. روزنامه كيهان، 18/3/1359
4. خرمشهر در آتش، صفحه 12، سرهنگ رضا الصبري